2 آبان 1399
ثبت دیدگاه بار دیگر در گوشهای از جهان جنایتی رخ داد. فجیعترین وجه تکرار این سنخ رخداد این است که نادانان ملهم از عصر «جاهلیت» بهانهی ارتکاب جرم خود را دفاع از پیامآوری میپندارند که بهتصریح متن تنها برای این فرستاده شده بود که «برای جهانیان نماد مهر باشد» (21/107) و خصلت بارزش اینکه «با خلق ازسوی خدای به مهر خوشخو گشته بود، چه اگر ذرهای خشن و سختدل میبود بی گمان از پیرامونش پراکنده میگشتند» (3/159)، و نام آئین و دستور دولتشهرش را دین صلح مدنی با پرهیز از خشونت کور قبایلی صحرانشینان نهاده بود.
و اما امروز شماری از دوزخیانِ زمین، محروم نه از دانش، که از خوی و منشِ آدمی، بهنام برگشت به «بُنیاد»ها، با درهمآمیزی ظرف و مظروف، تز و آنتیتز، عصر و اثر، جاهلیت و اسلام، «ادارهی توحش» بدوی و مدنیّت، ... امر برایشان مشتبه شده که با جهنم ساختن جهان به بهشت میروند. غافل از آنکه فقط همین یک جرم، بهننگ آلودن نام آئین و بنیانگذار، کافیست که جاودانه در آتشی که خود در جهان برافروختهاند بسربرند! مگر در این آئین «کشتن شخصی بیآنکه کسی را کشته باشد برابر بود با کشتن تمامی بشریت؟ مگر آن پیامآور از روز نخست دعوتش تا واپسین دم هماره در معرض انواع اهانت و پرخاش و خشونت قرار نگرفته بود و از خود واکنشی جز: «ترک»(ذر) و عدم اعتراض («اعراض») و دلگردانی(«تولّی») و صبر و انتظار (و «تربّص») و بصیرت و استماع و مراقبت(«ترقّب») و مُهلت(مدارا) و واگذاری(«توکل») و «هجرن» نشان نداده بود و بدو تکلیف و توصیه نشده بود؟ زیرا او «وکیل» و «حفیظ» مردم نبود تا به «جبار» و «مصیطر» و «مکلف» بدل گردد و بکوشد دین خود را از طریق «اکراه» و «حرج» (فشار و زحمت) و «الزام» تحمیل کند؟ (نگا. بازرگان، عبدالعلی، «آزادی در قرآن»، تهران: قلم، چ.2، 1368)
نتیجهی منطقی این که این قول و فرض را بپذیریم که همان منشی که روزی بر محمد و خاندانش دشنام میگفت و او به شیوههای فوق با آنان مدارا و مقابله میکرد، امروزه بهبهانهی دفاع از او و دینش فرمان قتل علیه بدگویان («سبّ») او میدهد تا نام او را به ننگ و رسمش را به خون رنگین سازد و در ذهن و ضمیر مردم سراسر ارض دین رحمت را کیش نفرت بنمایاند و به گرایشهای اسلامهراسانه، نژادپرستی مسلمان ستیز راست افراطی و جنگهای نوصلیبی قدرتهای مسلط دامن زند و بهانه ومیدان تاختوتاز بخشد.
خطاب به چنین مسلماننمایان جاهلی میشایست باردیگر نهیب زد که «بریده باد دست ابیلهب«های روزگار، و دور باد لکهٔ ننگ دین «کفر» از دامانِ دین «سلم» و «توحید»! دین شما برای خودتان و دین ما برای خودمان. لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ!
هر کس با شیوهای که برای چگونه بودن خود در جهان و کُنش ورزیدن در جامعه و با همنوعان خویش برمیگزیند آموزگاری میگردد از برای جهانیان. آزرده از گزند بدآموزیهای شاگردان نآموخته از آئین و از گذشت روزگار، بیآییم و با درهیز از خشونت «جهل» آموزگار مهر، آدمیّت و مدنیّت، «مدارا و مروّت» (با دشمنان و با دوستان) گردیم.